میشل اوباما در کتاب «شدن» ما را با سفر زندگیاش از کودکی تا پایان زندگی در کاخسفید، در سه بخش اصلی همراه میکند: ۱. من شدن؛ ۲. ما شدن؛ ۳. بیشتر شدن. در بخش «من شدن»، میشل اوباما از کودکیاش و در بخش «ما شدن» دربارهی آشنایی و ازدواجش با باراک اوباما و در قسمت «بیشتر شدن»، از تجربیات و اتفاقات در کاخسفید سخن گفته است. او تمام بخشهای زندگیاش را مرحلهای از شدن چیزی میداند؛ شدنی که تا انتهای عمر پایانی ندارد و همواره اتفاق میافتد. میشل اوباما معتقد است مهندس و وکیل و مادر شدن هیچکدام پایان آرزوهای انسان نیست و در طول مسیر زندگی، همواره در حال تبدیل به چیزی هستیم. او ماهیت زندگی را در شدن میبیند.
کتاب «شدن» با داستانپردازی مسحورکننده و تأمل عمیق در زندگی، خواننده را درگیر میکند و تجربیاتی که میشل در طول زندگی داشته، با صداقت و صمیمیت توصیف میکند. میشل اوباما برخلاف گذشتهاش و جایی که از آن آمده (در همسایگی کسانی که صحبت با سفیدپوستان را نوعی خیانت تلقی میکنند)، از نگاه سفیدپوست نزدیک به او، مانند سفیدپوستان و نه سیاهپوستان همجوارش صحبت میکند. آنچه او را از فرهنگ پایهاش جدا میکند، پناهبردن به کسانی است که بیشتر دوستشان دارد و دنبالکردن رؤیاهایی است که جاهطلبانه در سر میپروراند.
میشل اوباما احساس ارزشمندی که در نوجوانی بهدست آورده، بهدلیل تأثیر مدرسهی باامکانات و معلمانش میداند. همچنین حمایت گرمی که از خانوادهاش دریافت کرده، باعث شده بتواند قدمهای محکمی بهسمت خواستههایش بردارد. زمانیکه او تصمیم گرفت مسیر شغلیاش را از وکالت بهسمت خدمترسانی به جامعه و کمک به مردم تغییر دهد، باعث شگفتی افرادی شد که به او نزدیک بودند؛ چون او تصور میکرد بعضی نشانهها را نادیده گرفته و آن صدای ضعیف درونیاش را بهخاطر تأیید بلند اطرافیان بهدلیل موفقیت در کار وکالت نشنیده است. پس از آن بود که تلاش کرد مسیر شخصی خودش را پی بگیرد و آن را بسازد
نظرات مشتریان
نظرات
هنوز نظری وارد نشده است.
دیدگاه خود را ارسال کنید